بچه های دهه ی صبر، شما هم یادتونه؟
بچه های دهه ی شصت! شُما هم یادتونه؟
چه روزای خوب و پر نشاطی داشتیم تو کلاس
هیاهوی زنگ تفریحو بخاطر میارین؟
نیمکت سه تایی و حدود چهل تا همکلاس
به وبسایت شخصی رضا درودی خوش آمدید
بچه های دهه ی شصت! شُما هم یادتونه؟
چه روزای خوب و پر نشاطی داشتیم تو کلاس
هیاهوی زنگ تفریحو بخاطر میارین؟
نیمکت سه تایی و حدود چهل تا همکلاس
میگی ابرای چشات نم نمشون واسه منه
میگی قلبت واسه من، همیشه تندتند میزنه
هزار و سیصدو شصت و چهار ، یه خورده ساده نیست؟
آخه پَسوردای تو، سال تولده منه
تو که می ری به سفر، شهر چقدر تاریکه
بی تو اشکام، چقدر بی اختیار می چیکه
گوشیتو جواب بده، وقتی تو رو میگیرم
یا خودت زنگ بزن، شماره مو داری که!
فکر کن «رابین هود، یه دزد خوبه»
هنوز «ژپتو»، کارش با چوبه
فکر کن «برونکا، خونه اش تو غاره»
هنوزم «سنباد»، «شیلا» رو داره
فکر کن که «زورو» نقاب میذاره
به عشق مردم، تا صبح بیداره